برچسب : نویسنده : zoorbayeirani بازدید : 98
اتفاق بزرگی در من در حال رخ دادن است
خیال می بافم خیالی از ابرهایی سفید در آسمان آبی زندگی امان تورا پدر می کنم و خودم میشوم مادرش
هر روز فکر می کنم می توانیم مرد یا زن زندگی اش کنیم که وقتی عاشق میشود جهانش عوض شود که عشقش با او جهانش تغییر کند
می شود بذرگتر که میشود بزرگ شود ؟ خدا کند دچار شود دچار عشقی عمیق و سالم
اگر همه چیز به خوبی پیش بره زمستان می آیی فصل برف و شیشه اتاق و اش داغ
فصل سفید
فصل بعد از عاشقی
سر آغاز تو...برچسب : نویسنده : zoorbayeirani بازدید : 78
که حس کردم
باید همه چیز را در این جهان رها کنم
و به تو بگویم
که دوستت دارم.
*********
غروب
باران
برف پاک کن ها
گریه ات گرفته تا حالا؟
با ترانه ای که در عروسی ات با آن رقصیده ای ؟
سر آغاز تو...اسب نداری
قلم می رانی
این شعر برای استاد ادبیات شوالیه : دولت آبادی
سر آغاز تو...برچسب : شوالیه, نویسنده : zoorbayeirani بازدید : 66
برچسب : خاطره, نویسنده : zoorbayeirani بازدید : 84
خودمانی بگویم انگار ادم روتینی شدم دستانم از آذر 93 تا شهریور 94 به نوشتن نرفته . باید کمی به خودم برسم
برچسب : تازه, نویسنده : zoorbayeirani بازدید : 85
بیست و پنج مهر ماه است ......... گوشم را موسیقی پیانو آقای لاچینی نوازش می کند و باران سنگ فرشهای خیابان را .
باران می آید و تو کنار من ، هم آشیانه ی من، و چه لحظه های قشنگی است این دقیقه های پاییزی ، دستانت موهایم را و چشمانت نگاهم را و قلبت قلبم را نوازش می کند چه آرامش عجیبی زیر پوست شهر تنم بعد از هزاره های طوفانی نشسته است.
همیشگی بمان با من ، عشق رویایی به حقیقت پیوسته ام همانند موسیقی بی کلام دوستت دارم نازنین همسرم
سر آغاز تو...برچسب : آغاز, نویسنده : zoorbayeirani بازدید : 104